از دیگر مراسم کهن ایرانیان که در گیلان از قدیم الایام اجرا میشد گل گل چهارشنبه یا همان چهارشنبه سوری است که در غروب آخرین سه شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام می شود. به این منظور خار، بوته، گون و کاه جمع آوری می شد و با درست کردن پشته هایی که معمولاً رو به سمت قبله می نهادند و سپس آتش زدن آنها، از روی آتش می پریدند و هنگام پریدن با خوشحالی می خواندند:
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه.
یعنی: ای شعله آتش چهارشنبه، به حق پنج شنبه، زردی و ضعف و بیماری رخت بر بندد و نوبت سرخی و نشاط و خرمی فرا رسد. دوره نکبت و ناکامی به سر آید و دولت و اقبال روی نماید.
این سنت از روزگار زرتشت و حتی جلوتر بر جای مانده.
علاوه بر این برای دور کردن قضا و بلا کاسه و کوزه های کهنه خود را می شکستند و به نیت ازدواج دختران جوان رسم بود آنها را با جارو از خانه بیرون میکردند و بعد با میانجی گری بزرگتر ها به خانه راه می دادند. در برخی مناطق گیلان به نیت برکت، یکی از اهالی با تبر به سمت درختی که بار نمی داد می رفت اما با ضمانت دیگران برای بار آوردن درخت در سال بعد، شخص تبر به دست از قصد خود منصرف می شد.
یکی دیگر از برنامه های چهارشنبه سوری فالگوش ایستادن بود. برای این کار، در گذرگاه ها می ایستادند و با شنیدن پنهانی نخستین کلمات عابرین، مفهوم آن را حمل بر توفیق یا ناکامی خود در سال آتی می شمردند.
در شب 4 شنبه آخر سال عدهای سر و روی خود را میپوشانند و با قاشق به ظرفی فلزی میکوبند و به در خانهها میروند. صاحبخانه ظرف را از آنها میگیرد و به آنها برنج، تخممرغ و یا پول هدیه میدهد. مهمترین شرط این رسم ناشناس ماندن فرد قاشق زن است و به همین دلیل قاشق زن مراسم را بدون حرف زدن انجام میدهد.
افراد به شفابخش بودن هدیههایی که قاشق زن میگیرد اعتقاد فراوان دارند و معمولاً فرد قاشق زن بعد از رفتن به 7 خانه هدیههای خود را به فرد بیماری که در خانه دارد و یا فقرا میدهد. مردم حضور قاشق زن را در خانه خود نشانه خیروبرکت میدانند و کشاورزان برای برکت کشت سال جدید از محصول برنج شالیزار خود به آنها هدیه میدهند و اعتقاددارند این کار برکت محصول سال جدید را زیاد میکند.
در مناطق روستایی کوهستانی از رسوم شایع چهارشنبه سوری بود و گاه حالت نوعی خواستگاری از دختر صاحب خانه را داشت. معمولاً به گوشه شال اینان مقداری شیرینی و آجیل به عنوان هدیه صاحب خانه بسته می شد و شال اندازان بدون مشخص کرن هویت خویش به خانه فرد دیگری می رفتند.
گیلان از دیرباز دارای نمایشهای خیمهشببازی معروفی بوده است که به آن گوشی میگفتند عروس گله یک نمایش آیینی است که در گیلان به مناسبت فرارسیدن نوروز انجام میشود و برای پیشواز از نوروز اجرا میشد و اجراکنندگان که اکثراً در شهر رشت متمرکز بودند عروسکهایشان را به بازارهای محلی استان میبردند و برای مردم بازار نمایش نوروزی اجرا میکردند.
عروس گله نیز نمایشی است که در روزهای نزدیک بهار و اکثراً در شب 4 شنبه آخر سال اجرا میشود. داستان نمایش عروسی است که دیو میخواهد او را با خود ببرد. دیو کلاهی از کاه (کلوش) بر سر میگذارد و پیربابو که پیرمردی مسن است مانع بردن عروس میشود و پیربابو و دیو باهم کشتی میگیرند تا پیروز مسابقه مشخص شود. افراد نمایش قول، پیربابو، عروس و داماد و کولبارچی ها هستند که همگی لباسهای محلی میپوشند.
قول لباسی کهنه و مندرس به تن دارد، چکمه میپوشد و کلاهی از کاه بر سر میگذارد و کچک در دست میگیرد. لباس قول چوقا است که نوعی بالاپوش مردانه است که از پوست گوسفند درست میکنند و زنگولههایی به کمر میبندد تا سروصدا ایجاد کند. پیر بابو نیز که پدر عروس است پیرمردی بالباسهای محلی است که ریشسفید دارد، کلاه پشمی بر سر میگذارد و کچکی در دست میگیرد.
عروس روسری خود را سبک زنان گیلانی میبندد (مندیل میزند) و تور سفید بر سر میگذارد و در یکدست دستمال و در دست دیگر برای دفاع از خود جوالدوز دارد.
داماد جوانی است که شلوار فدک و پیراهن سفید به تن دارد به همراه جلیقه و کلاه نمدی و کچکی در دست. قول نماد زشتیها و پلیدیها و عروس نماد خوبیها، دفاع از نیکیها و راه و رسم درست زندگی است.
گروهی با سازهای محلی بازیگران نمایش را همراهی میکنند و با آهنگهای سنتی شور و شعف به وجود میآورند و تماشاگران درجاهایی از داستان با همخوانی آهنگ با بازیگران همراه میشوند. در آخر نمایش تماشاگران و صاحبخانه به اجراکنندگان هدایایی میدهند. درگذشته رسم بوده این مراسم در حضور کدخدا انجام شود و کدخدا به نشانه بزرگی خود هدایایی به بازیگران بدهد.